سه سال پیش نزدیکهای عید
پسر بچهای بود که از او برای فروشگاه دستمال کاغذی میخریدیم(میدانم برای خرید نکردن از کودکان کار دلایلی هست)
آن روز صبح آمد. رفتم دستمال را از او گرفتم و پولش را دادم. در را بستم. من این سو و او آن سوی در شیشهای بود. من نگاهم به او و بیرون بود و او پشتش به من و نگاهش به روبرو.
در همین حین کودکی هم سن و سال او، دست در دست مادرش، به همراه یکی دو زن دیگر وارد پاساژ شد.(لابد برای خرید لباس)
برای چند لحظه نگاه این دو کودک به هم گره خورد و خیره به یکدیگر نگاه کردند. نمیتوانم سنگینی آن لحظات را توصیف کنم با اینکه خودم خارج از حیطه آن دو نگاه بودم. با این که در نه در نگاه کودک کار حسرت یا کینه بود و نه در نگاه آن پسر دیگر تفاخر و افادهای(تفاسیر کلیشهای).
فقط بهت بود و تعجب. گویا هر دو از موقعیت طرف مقابل متحیر بودند. یکی از دیدن تصویری از زندگی عادی که حق هر کودک است و دیگری از وضعیت غریب طرف مقابل.
آن لحظات اما برای من هنوز هضم نشده و نخواهد شد. معنای آن دو نگاه و موقعیتی که شاهدش بودم همچون باری بر ذهن من است. باری که نه نمیتوان زمین گذاشت، نه سبکش کرد و نه فراموشش.
سالها پیش نادر فتورهچی متن تلخی نوشته بود درباره افرادی که به خاطر شغلشان در نوروز و تعطیلاتش دور از خانواده هستند.
با آن چه در این سالها بر ما گذشته است هر موقعیت و مناسبتی که به منظور شاد بودن در فرهنگ ما تعبیه شده با تناقض و عذاب وجدان همراه شده است.
تناقض با این که در چنین شرایطی چگونه میتوان شاد بود. هراس، خشم، غم و... احساساتی هستند که به راحتی میتوان به ورطه آنها افتاد، اما برای شاد بودن باید بسیار بسیار بیش از آن چه معمول است تلاش کرد. با در نظر گرفتن بخت اندک موفقیت در رسیدن به آن!
در فلسفه اخلاق پرسش معروفی هست:
آیا سیر شدن در جهانی که این همه گرسنه دارد اخلاقی ست؟
من از خودم میپرسم:
شاد بودن در شرایطی که بسیاری در حال غرق شدن در سیل غم، رنج و مشکلات معیشتی هستند اخلاقی ست؟
حتا اگر بتوان به شادی برای لحظاتی دست یافت، پس از آن باید با عذابوجدان دست به گریبان شد. عذابوجدانی که حاصل شاد بودن در میان زندگی دشوار بسیاران است.
0 شرح ماوقع!
هنگام درگذشت مارادونا و سیاهپوش شدن کل کشور اعم از عامه و نیمهنخبه! دو دوبیتی طنز درباره او سرودم، به منظور تلنگری بر ذوب شدگان که برای چنین شخصیت بحثبرانگیز و مستحق نقد و حتا شماتت اینگونه سوگواری نکنند و مرحوم را در شمار کبریا نیاورند.
یکی از عشاق نوگذشته به واسطه صفحه دیگری از استوریها اسکرینشات گرفت و در صفحه خودش منتشر کرد(آن زمان صفحه من عمومی نبود) و پاس گلی داد به الوات سوگوار تا جریحهدارتر شده و انتقام نیابتی خودش را از من بگیرند!
پروژه با موفقیت انجام شد و نه تنها عشاق شادروان که دوستان فرد مذکور نیز به رسم رفاقت از خجالت من درآمدند. کسانی که احتمالا در زندگی خویش هیچ گاه به مارادونا احساسی نداشتند و حتا یکی از اعضای این گلّه به جای مارادونا، اسم یک اهل توپ دیگر را آورده بود! این اتفاق به خودی خود ارزش بحث ندارد، اما بر اساس آن میتوان بحث مهمی را پیش کشید.
مسئلهای که به نحوه مواجهه انسان با پدیدهها مربوط است و سنجش رفتارش بر پایه عقلانیت و اخلاق.
1 مقدمه
ارسطو به درستی گفته انسان موجودی اجتماعی است. به این معنا که برای ادامه حیات مجبور به زیستن با دیگران است. ارسطو در تکمیل جمله خود میگوید: «برای تنها زیستن یا باید خدا بود یا حیوان» ما هر روز از کالا و خدماتی استفاده میکنیم که دیگران مولد آن هستند. پس زیستن ما نیازمند حضور مستقیم و غیرمستقیم دیگران است. در نتیجه با دیگران(از خانواده تا غریبهها) پیوند برقرار میکنیم و چگونگی تاثیر این پیوندها بر رفتار و فکر ما مسئلهساز است.
بپردازیم که به موضوع اصلی این جستار: گلّه
2 تعریف و پرسش
منظور من از گلّه، گروهی از انسانها ست که پیرامون مسئلهای مشترک گرد هم میآیند و حضور در این جمع باعث کنار گذاشتن قوه نقد، قضاوت و تشخیص اعضای آن گلّه میشود. بنابراین عضویت در هر گروهی لزوما به معنای فروافتادن به ورطه رفتار گلّهای نیست.
انسان چه زمانی از فردیت خود تنزل کرده و به یک عضو گلّه سقوط میکند؟
عامل پیوند و بقای گلّه چیست؟
چه گلّههایی در زندگی ما وجود دارد و چگونه میتوان از عضویت در آنها پرهیز کرد؟
1-2 ورود به گلّه
انسان برای تنزل از جایگاه فرد به عضو یک گلّه نیازمند تعلیق قوه قضاوت خود در حوزههای اخلاق و منطق(عقلانیت) است. هنگامی که مبنای قضاوت ما در حوزه اخلاق یا تشخیص درست بودن موضوعی، نه قضاوت خودمان بلکه بر پایه پیروی از انتخاب جمع باشد.
در این جا مسئله اخلاقی بودن یا نبون و درست یا نادرست بودن رفتار یا نظرمان نیست، بلکه مکانیسم رسیدن به آن مهم است.
ممکن است فردی بر مبنای قضاوت خودش در اشتباه باشد یا بر اساس انتخاب گلّه درست را انتخاب کند. آن چه مهم است تعلیق قضاوت فردی و ترجیح انتخاب گلّه بر قوه استدلال و گزینش اخلاقی خودمان است.
2-2 پیوندهای گلّه
مهمترین عامل عاطفه مشترک است. خواه این عاطفه نسبت به سایر اعضای گلّه باشد(خانوادگی) یا نسبت به یک عامل مشترک(باورها و عقاید)
نفع مشترک نیز عامل مهمی ست که بر روابط تمام گلّهها به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه اثرگذار است.
نفع فردی نیز عامل مهم دیگری در شکلگیری و بقای گلّه است. افراد چه چیزی از گلّه به دست میآورند که چنین مشتاقانه عضو آن میشوند؟ امنیت دستاورد مهم عضویت در گله است. حمایت شدن در برابر تهدید عامل خارجی توسط گلّه برای افرادی مفید است که توان و تحمل مقابله با تهدید و خطر را ندارند. رفع تنهایی دیگر ویژگی عضویت در گلّه است. برای بسیاری خویش را تنها یافتن بسیار گران میآید. از داشتن عقیدهای مهجور گرفته تا تنهایی به رستوران و سینما رفتن. گلّه از اضطراب تنهایی میکاهد.
واگذاشتن دشواری انتخاب و شانه خالی کردن از پذیرش مسئولیت تصمیمات مهمترین انگیزه انسان برای رفتن به سمت رفتار گلّهای ست.
3-2ویژگیهای گلّه
گلّه علاوه بر تاثیر بر محتوای عقاید، بر فرم آنها نیز تاثیر میگذارد. و این تاثیر اکثرا به شکل تعصب خود را نشان میدهد. عضویت در گلّه مستلزم رسیدن فوری یه یقینی است که محرک عمل باشد. و برای فرد شکاک، روادار و.. چنین سرعتی محال است، بنابراین تعصب لازمه عضویت در گله است و فرد باید آن را کسب کند.
4-2انواع گلّه
گلّههای خانوادگی: در اینجا منظور از خانواده محدود به پدر،مادر و فرزندان نیست، بلکه هر گروهی که روابط عاطفی عامل پیوند آنها باشد، اعم از خانواده، دوستان، قوم و خویش، طایفه و...اولین هستهای که پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به گلّه دارد، خانواده است. لزوما هر خانواده و روابط آن مبتنی بر رفتار گلّه نیست اما بسیار پیش میآید که رفتار و مواضع اعضای خانواده نسبت به هم بر اساس الگوی گلّهای باشد.
والدینی که از فرزند خود علیرغم رفتار ناشایستش در مدرسه دفاع میکنند فرزندی که در مشاجره بین همسایهها از والدین خود حمایت میکنند، علیرغم اینکه میداند حق با طرف مقابل است. در مثال دیگر میتوان دو گروه از دوستان را در نظر گرفت که در یک بحث یا حتا درگیری فیزیکی بدون اطلاع از ماجرا به نفع گلّه خود وارد مناقشه میشود.
گروههای اجتماعی: زیستن در جامعه ما را به عضویت در گروههای مختلفی در میآورد و حتا مجبور میکند. عضویت در کلاس، مدرسه، باشگاه و...داشتن علائق مشترک و گرد آمدن پیرامون آن مانند هواداری از تیم فوتبال، عضویت در یک حزب، حلقههای کتابخوانی و...در اینجا نیز رفتار انسان میتواند از چارچوب انتخاب فردی خارج و به تسلط گلّه درآید. عوامل بسیاری در این گروهها بر ما تاثیر
میگذارد. اعضای یک حزب سیاسی چشم بسته از موضع حزب به طور علنی دفاع میکنند با اینکه ممکن است در خلوت از آن موضع یا فرد انتقاد کنند.
جغرافیا: شهر، استان، کشور، منطقه و... میتوانند در مقیاس بزرگی به شکلگیری گلّه منجر شوند. مانند اهالی دو شهر رقیب/همجوار که نسبت به یکدیگر روابط خصمانه دارند.
باورها و اعتقادات: آن چه در سطحی کلانتر از جغرافیا میتواند زمینهساز شکلگیری گله باشد باورها و اعتقادات است. باورها گر چه ممکن است منفعتی عینی برای باورمندانشان نداشته باشند، اما نیرو و رانهای بسیار قوی برای شکلدهی به رفتارهای فردی و جمعی آنها است.
در یک نزاع بین باورمندان به باورهای الف و ب در یک جغرافیای مشخص، اکثر قریب به اتفاق باورمندان به الف و ب در سایر نقاط جهان به پشتیبانی از همکیشان خود در میآیند، بی آن که به چون و چرا درباره منشا و علل نزاع بپردازند.
5-2چگونه میتوان فردیت خویش را حفظ و از عضویت در گلّه پرهیز کرد؟
مهمترین نکته خودآگاه بودن نسبت به تمامی افکار و رفتارهایمان است. مهار احساسات و عواطفی که مخصوصا به صورت جمعی بروز میکند، و عامل مهمی در همرنگ جماعت شدن است. البته لازمه این کار شهامت و شجاعت تنها ماندن، آماج حملات شدن و.. است.
شک، خرد انتقادی و رواداری میتواند عواملی ایجابی در حفظ فردیت باشند.
3 تکمله
آیا پرهیز از رفتار گلّهای با کار گروهی منافات دارد؟
قطعا خیر. در زندگی اجتماعی موقعیتهای بسیاری هست که نیاز به کار گروهی دارد. آنچه مهم است پرهیز از ذوب شدن در گروه است، نه همکاری با دیگران.
آیا پرهیز از رفتار گلّهای مستلزم مخالفت همیشگی با جمع است؟
قطعا خیر. در بسیاری موارد جمع به تصمیم درست میرسد، مهم راه رسیدن به تصمیم و عمل است، صرف نظر از خود تصمیم.
مدتهاست در آشفتگی فکری- فرهنگی ایران این گزاره جا انداخته شده
« به عقاید دیگران احترام بگذارید».
این گزاره غلط دو مشکل بزرگ به همراه میآورد.
1
با عقاید زیر چه باید کرد؟
«باید تمام انسانها مثل من فکر کنند، در غیر این صورت کشته شوند»
«باید هر انسانی مطابق نظر و ترجیحات من زندگی کند»
و...
اینها عقاید و گزارههای خطرناک اما آشنایی ست که در تمام تاریخ میلیونها انسان را به کشتن داده. همه اینها عقاید انسانهایی بوده که صادقانه به آنها باور داشتند و با جانشان در آمیخته است. حاضرند در راهشان بُکشند و حتا کشته شوند.
اما میتوان به آنها احترام گذاشت؟ قطعا خیر
حتا نمیتوان از کنارشان رد شد.
په بسا در جامعهای که حکومتش مدافع آزادیهای فردی، برای صاحبان چنین عقایدی محدودیتهایی وضع شود.( نگاه کنید به سیاست دولت آلمان در قبال گروههای نئوناتزی)
انسانها باید بیاموزندکه عقایدشان فقط در زندگی شخصی خودشان تغییر ایجاد کند و نه در زندگی دیگران. اصولا هیچ فردی حق تعیین تکلیف برای زندگی، افکار و رفتار دیگران را ندارد و دست و پای و دم عقایدشان را از زندگی دیگران جمع کنند.
2
مشکل دیگر احترام به عقاید دیگران ساختن فضای صلب و جمود در جامعه است.
«زمین تخت است»، «بسیاری از بیماریها و بلایای طبیعی حاصل امور فراطبیعی ست» و... فرض کنید احترام به چنین عقایدی میتوانست چقدر انسان را از موقعیت کنونیاش عقبتر ببرد. اصولا پیشرفت در تمام زمینهها حاصل شک، نقد و برانداختن عقاید و نظرات غالب و عمومیت یافته بوده.
آنچه میتواند یک جامعه را بهروز و در مسیر توسعه و زندگی بهتر قرار دهد، رعایت حقوق فردی و اجتماعی اعضای آن است با هر عقیده و مسلکی.