ترسم نرسی به کعبه اِی اهرامی

ممکن است فکر کنیم لجبازی فقط در بازی‌های ِ کودکانه یا روابط ِ خانوادگی کسانی که دچار ِ فقر ِ فرهنگی هستند تاثیرگذار است. اما این عامل گاه می‌تواند در عرصه‌های ِ ملی نیز موثر باشد و حتا سرنوشت ِ ملتی را رقم بزند.

انقلاب و دموکراسی دو مقوله‌ای هستند که بسیاری از فلاسفه روی ِ خوشی به آن‌ها نشان نداده‌اند. هر چند در عمل دموکراسی که امروز در جهان پیاده می‌شود مطلوب‌ترین و کارآمدترین شیوه حکومت شناخته شده است.*

اما انقلاب حکایت ِ دیگری دارد.** انقلاب نشان‌دهنده‌ی ِ وضعیت ِ نامطلوب ِ سیاسی،اقتصادی و اجتماعی است. در واقع بروز و پدیدار شدن ِ اعتراض‌ها نسبت به وضعیت ِ موجود است. بنابراین نقطه‌ی ِ عظیمت ِ انقلاب ِ نقطه‌ای منفی و بسیار نامطلوب است. آن چه انقلاب را خواستنی می‌کند وضعیت ِ بغرنج و غیر ِقابل ِ تحمل است و امید برای ِ ساختن ِ فردائی بهتر زمینه را برای عملی شدن ِ آن فراهم می‌سازد.

در میان ِ اهدف ِ بسیاری از انقلاب برخی پارامترهای ِ کلان ِ دموکراسی نیز به چشم می‌خورد. آزادی(به ویژه آزادی ِ سیاسی)، مبارزه با فساد(که در دموکراسی بهتر امکان‌پذیر است) و ... آمالی که تجربه نشان داده در کوتاه مدت و میان مدت از بطن ِ انقلاب زاییده نمی‌شوند.

اگر عرصه سیاست را عرصه‌ای بدانیم که نیاز به نیروهای ِ تربیت‌یافته و بادانش و تجربه دارد. انقلاب امکان ِ بروز هیچ کدام از این ویژگی‌ها را نمی‌دهد. در انقلاب‌ها دست ِ بالا با کسانی ست که مطابق ِ میل ِ توده‌ی ِ مردم(عوام) ِ خشمگین سخن می‌گویند. توده‌ی ِ مردمی که تا پیش از انقلاب دستی در عرصه سیاست نداشتند و به خاطر ِ عواقب ِ سنگین چندان به سمت ِ سیاست و حتا دنبال کردن ِ اخبار ِ روزمره هم تمایلی نداشته‌اند.( جوک ِ تونسی در این روزها: تا پیش از این ده میلیون مفسر ِ ورزشی داشتیم، امروز ده میلیون مفسر ِ سیاسی داریم)

آیا اتفاقاتی که در مصر اتفاق می‌افتد را می‌توان انقلاب نامید؟ جمعیتی که در نزدیکی ِ یک میلیون در نوسان است آن هم در پایتختی 18 میلیونی. اگر بخواهیم انقلاب را به وقایعی مانند ِ انقلاب ِ 57 ایران اطلاق کنیم.

به نظر ِ من کاندیدا نشدن ِ حسنی مبارک در انتخابات ِ سپتامبر(شهریور) و در واقع پایان ِ دوران ِ حکومت ِ او می‌تواند فایده‌ی ِ مناسبی برای ِ حوادث ِ چند وقت ِ اخیر ِ مصر باشد. این هم از آثار ِ حضور ِ عوام است که چند دهه زیر ِ حکومت ِ حسنی مبارک به سر برده‌اند اما اکنون حاضر به تحمل ِ یک دوره‌ی ِ انتقالی چند ماهه نیستند.

فاصله چند ماهه نیز می تواند فرصت ِ مناسبی برای ِ تمرین ِ دموکراسی به معنای ِ داشتن ِ مطبوعات ِ آزاد، احزاب ِ مخالف و فعال و فعالیت‌های سیاسی مدنی باشد.

هم‌چنین پس از فروکش کردن ِ التهاب‌ها می توان سخنان و وعده‌های ِ راست و ناراست را تشخیص داد.

البته واضح است که باید تضمین‌ها و سازوکار مناسب برای تحقق ِ انتخاب ِ آزاد و شرکت نکردن ِ حسنی مبارک و شرکا را تعریف و اجرا  کرد.

سخن ِ البرادعی که می‌گوید بین ِ ما و حکومت ِ مبارک اعتماد وجود ندارد سخن ِ یک سیاست‌مدار نیست. اگر قرار بود «اعتماد» عامل ِ تعیین کننده در عرصه سیاست می‌بود این عرصه باید از مدت‌های پیش تعطیل می‌شد.

«بی‌اعتمادی» حتا عامل ِ بسیار مهمی در دموکراسی‌هاست. دموکراسی بر خلاف ِ ظاهرش خود دلیل ِ بی اعتمادی نسبت به نهاد ِ دولت و اشخاص و احزابی ست که دولت را در دست می‌گیرند. هنر آن‌جاست که از این بی‌اعتمادی‌ها به نتایج ِ مطلوب رسید.

آن‌چه امروز بخشی از مصر را  به قیام واداشته بیش از مبارک، میراث ِ مبارک است. مصر می‌تواند ابتدا از میراث ِ مبارک رها شود و سپس با اطمینان ِ خاطر ِزیاد مبارک را کنار بگذارد.

مصر می‌تواند به جای ِ یک جابه‌جائی ِ سمبلیک با سرنوشتی ناروشن، شرایط ِ سیاسی-اجتماعی و واقعیات ِ موجود را تغییر دهد و تغییر سمبلیک را به کمی بعدتر واگذارد.

 

*در سال‌های ِ اخیر بسیار گفته‌اند که دموکراسی در یونان ِ باستان با آن‌چه ما امروز دموکراسی می‌نامیم تفاوت دارد. دمو در زبان یونانی به معنای روستائیان و طبقه فرودستی بود که پس از پیروزی در جنگ با ایران زمام ِ اداره ِ امور را در شهرها(پولیس) به دست گرفتند. دموکراسی در جهان ِ امروز ترکیبی از دموکراسی و آریستوکراسی ست و بسیار نزدیک به آن چه که ارسطو در کتاب ِ سیاست به عنوان ِ حکومت ِ مطلوب عنوان می‌کند.

** با همه‌ی ِ بدی‌های ِ برشمرده برای ِ انقلاب گاه شرایط چنان سخت می شود که نخبگان و روشنفکران خود قافله‌سالار ِ انقلاب می‌گردند.