ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دردا که این شب ما را سحر نبود
حق نهال تُرد زندگی تبر نبود
در جمع مردگان بنشستم و هیچ کس
دلخوش به مقصد پوچ سفر نبود
در خلوتِ خانه چه غریبانه زیستند
از حال و روز شهر، کسی را خبر نبود
آیین شمع سوختن است و فنا شدن
پروانه را چرا ز شعلهش حذر نبود؟
بانگ خروس شهر دل کوه را شکافت
هر چند بر جماعت خسته اثر نبود
آن باغ مست از اشک چشم و خون دل
در سال بیبهار منش را ثمر نبود
خورشید ز ترس دار نیامد ز کُه برون
خون تمام شهر اگر چه هدر نبود
از دیو و دد مترس که در شهر شبزده
خونخوارتر از بشر، برای بشر نبود
در دوزخ اگر آتش و مار است، بر مَنَش
بیش از ملال روضه رضوان خطر نبود
در شهر زنجیر شده از جور جانیان
مردن برای کل زندگان ضرر نبود