ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بسیاری برای ِ وانمود کردن به داشتن ِ تحمل و مدارا می گویند: عقاید محترم اند و یا باید به «عقاید» ِ «دیگران» احترام گذاشت.
این ترکیب هم مثل بسیاری از ترکیب ها و واژهائی ست که ایرانیان بدون فهمیدن و تامل کردن استفاده می کنند و از گفته ی ِ خود نیز دلشادند!
فرض کنید فردی در هند «گاوپرست» است. آیا می توان به «گاو پرستی» احترام گذاشت؟ «گاوپرستی» یک «عقیده» است، حرمت گذاشتن به یک عقیده به معنای ِ در پی داشتن ِ یک سلسله از باید ها و نباید های ِ آن عقیده است.
یا خرافات ِ رایج در جامعه ایران؛ به هر گونه و هر شکل. هر کدام برای خودشان یک «عقیده» اند. آیا می توان به آن ها احترام گذاشت؟ و به بایدها و نباید های آن ها تن داد؟
البته احترام نگذاشتن به معنای توهین کردن نیست.
آن چه باید در نظر داشت احترام گذاشتن به «انسان» است، بدون توجه به عقیده و مرام. چرا که عقاید به خودی ِ خود دارای ِ حیات نیستند و در فکر ِ آدمی حیات می یابند.
باید با عقاید ستیز کرد و بر آن ها شورید، اما با صاحبان ِ عقاید نباید چنین کرد.
خارج از بحث:
متاسفانه زبان ِ فارسی هم چنان دچار ِ «کژتابی های ِ فلسفی» ست. البته این به جز به اصطلاح ِ زبان شناسی «به تعویق افتادن معنا» ست که ویژگی ِ کلی ِ زبان به طور عام است.
کژتابی نوعی نارسائی محسوب می شود. به عنوان نمونه در یونان باستان (در دوران ِ ابتدائی آغاز ِ فلسفه) عبارت : «برگ سبز است» بسیار مورد مناقشه بود. پرسش مطرح شده این بود: چگونه ممکن است چیزی هم برگ باشد و هم سبز.اما امروز برگ را حامل و سبز را محمول می دانیم و در دستور ِ زبان برگ موصوف و سبز صفت است. هنوز اما در زبان فارسی دچار ِ این گونه کژتابی ها به خصوص در مورد ِ متون ِ فلسفی، چه ترجمه چه تالیف هستیم. حتا در مورد ِ واژه ها نیز دچار ِ سرگیجه می شویم.متن بالا نیز مستثنا نیست.
در زبان ِ فارسی واژه ها «معنا» دارند اما «هویت» ندارند.
سلام
بسیارجالب وآموزنده بود. چندروز پیش درکلاسی بحث برسرموردی شبیه به این بود(علت پیدایش تفاوت درجوامع و..) به این نتیجه رسیدیم که قبول کنیم: انسان درانسان بودن دارای وحدت است ومحیط های جغرافیایی ومیزان تلاش انسان هادرجوماع مختلف باعث پیدایش تفاوت هاشده است.پس ما بایستی به انسان احترام بگذاریم وسعی کنیم باحفظ احترام متقابل افکارغیرانسانی و آسیب رسان رااصلاح کنیم.
کاملا قبول دارم واستفاده کردم.
سلام دوست گرامی
از اشنایی با نوشته هایتان خوشحالم.
اما به نظرم بیش از حد مختصرند.دلم می خواست به جای کلی گویی که ؛در زبان فارسی واژه ها معنا دارند اما هویت ندارند ؛بحث دقیق تری می کردید و مصذاق های ان را ذکر می کردید تا استفاده ی بیشتری می بردم یا لااقل مرجعی برای بررسی بیشتر این مفهوم ارائه می کردید.
در ضمن از لطفتان سپاسگزارم.من هم لینکتان کردم.
سلام به شما
واقعا خیلی از واژه ها معنا دارند اما بی هویتن
البته ساختار زبانی هم بسیار با اهمیت است که نادیده گرفته می شه گاهی به فرم و ساختار بها میدیم گاهی به محتوا و مفهوم و در نتیجه هویت یا از این ور بوم می افتیم یا اونور
با نظر قبلی موافقم متن شما خوب بود اما خیلی کلی بود و کوتاه و جای بسط داشت اینطوری و این پیچیدگی آدم و کم طاقت می کنه تا تشنه دانستن ....
موفق باشید و معنای وجودتون وسیع
سلام دوست عزیز. احترام گذاشتن به عقاید یه نفر یا یه ملت همیشه بد نیست اما اگر واسه این کلمه معنی درستی داشته باشی
از آخر شروع می کنیم:
حالا اگر مناقشه بر سر خود "معنا" و "هویت" باشد آنگاه تکلیف چیست؟! مطالعه آنچنانی در این باب نداریم.
در باب زبان اما ویتگنشتاین چنانکه بهتر می دانید مطالعات گسترده ای داشت. او اتفاقا همین دقیق انگاری فلسفی را خود عامل به بی راه رفتن می دانست و از همین رو بود که اصالت را به زبان روزمره داد و تئوری "بازی زبانی" را صادر کرد.
---
در مورد متن گفتارتان. تا حدود زیادی با شما موافقیم. البته این را درست متوجه نشدیم که بر چه مبنا شما حرمت گذاشتن را مستلزم درگیر شدن با باید و نبایدهای آن عقیده دانستید.
همیشه باید هنگام صحبت جایگاه طرفین مشخص شود، مثلا در موارد حتی طرح یک پرسش -خصوصا شبهات تاریخی مرتبط با مذهب- می تواند توهین تلقی شود، در حالیکه منظور نقد بود.
---
نتیجه اینکه در این باب نمی تواند در حد یک کامنت نتیجه ای گرفت! شاید انگیزه ای شد برای نشتن یک "چیز" در دَم.
اما آنجا که گفتید هر عقیده ای قابل احترام نیست؛ به خدا سوگند که راست گفتید!!